ثلث اول: . یادمان باشد، یادمان هست؟ سه ماهه آخرسال همیشه مانند برق میآمد و مثل باد میگذشت، تو گویی خداوند این سه ماه را برای دانش اموزان به فرمت mp3 در اورده بود تا آنانکه خواب بودند به شش ماه گذشته یا خود را به خواب زده بودند فکر نکنند که هستی سر و صاحب ندارد و منطق ندارد .خرداد همیشه زیر پلک ما بود،باز و بسته که میشد پلک های ما، ثلت آخر رسیده بود، زمان ازمایش، وقتی برای درس پس دادن، خوابگردی دیگر افاقه نمیکرد ،آنانکه شب بیداری کشیده بودند خجسته حالی داشتند و آنانی که به “روز” نیز خواب و زندگی شبانه را ترجیح داده بودند برزخی تمام دوره اشان کرده بود! برای برگشتن “راه” نداشتند وبرای پیش رفتن “پا” چرا که خداوند ،هستی را فقط به پیش می راند و انها که ورزیده کرده بودند پاها را به پیش میرفتند! عجزو لابه فایده نمیکرد، “هستی” مسجد بود برای آنانکه قصد پیشروی داشتند، درش را برای “ایستادگان و یا پس رفته گان” نمی بستند ! فصل ،فصل حساب و کتاب بود،” قیامت” قامت افراشته بود ،همه چیز را میزان میکردند، ترازو حرف آخر را می زد، انکه دو فصل گذشته را ” اب” بی برنامه نخورده و انکه 6ماه “خواب” او را بی برنامه برده بود وزن میشدند! و در انتظار کارنامه بودند .
ثلث دوم: “منطق “درس عجیب ساده ایست! خارق العاده بدیع و راه گشا،. ابزاری ست برای ذهن ، برای مغز که بسنجد ،که وارسی کند،که درست بیندیشد ! تعاریفش بیش از توان این نوشته است اما مصادیقش مثل آب ،زلال و روان، مثل هوا حتی ، میشود آن را نفس کشید. دودی ،بلند شده از پشت کوه،(دال) چشمی که میبیند خبر میرساند به مغز! و منطق میگوید لابد آتشی در میانه است!(مدلول) به همین ساده گی!
انکه در قصل پایانی کارنامه اش روشن است (دال) ما را به انجا میرساند که حتما فصل برنامه را میشناخته و میدانسته (مدلول)…میدانم منطقی که بر اصل عدم قطعیت هایزنبرگ در اوربیتال اتم حکومت میکند متفاوت ترست! اما کار ذهن نیز یکی همین ساده کردن است.برای همین است که اهل حساب، پیچیده ترین معادلات ریاضی را میتوانند به اندازه 2=2 ساده کنند. ! طولانی نکنم حرف را، منطق همیشه در معادله ،موازنه برقرار میکند .باغی که میوه بیشمار دارد به تابستان (کارنامه مثبت)، ریشه در زحمت باغبان دارد (برنامه) و بوستانی که هیچ ندارد از عطر و رنگ،(کارنامه منفی) لاجرم ما را خبر میدهد که یا باغبانی درکار نبوده و یا کار “باغبان ” این نبوده!(بی برنامه) و این منطق است.و عجیب ساده.
ثلث آخر: در ثلث آخر ، همیشه از میان ” از خواب پریدگان” بودند تک و توک افرادی که بی تعارف بیدار میشدند،دیروز را بی تعصب نگاه میکردند و بر قصور خود واقف میشدند و در دل افسوس و حسرت میخوردند و از انجا که قصد فریب خود نیز نداشتند همت شبانه روزی میکردند،و قدر دقایق را دانسته ،به گونه ای عمل میکردند تا درپایان اگر صدر نشین رقابت ها نمیشدند اما به دسته پایین تر نیز سقوط نمیکردند و این قانون نبود،یعنی همه ی ” از خواب پریدگان” را شامل نمیشد ،استثناء بودند اینها،( زین هزاران تن یکیشان صوفی اند) با ظرفیت های خودشان، “برنامه” به معنای مالوف و مرسوم موجود نبود هرچه بود توان و ظرفیت و پتانسیلی بود که در خود داشتند و از ان بهره نبرده بودند تا ان روزگار! به هر روی انها استثناء بودند و آنچه استثناء میشود از چارچوب و قائده و برنامه می گریزد.
گروهی دیگر نیز بودند، ” از خواب پریده” اما از واقعیت بریده! جنب و جوش خلایق ،پلکشان را کمی باز میکرد اما نه به تمامی، دویدن های دیگران آنها را به قدمی تشویق میکرد اما نه به تمامی،سرعت گرفتن دیگران آنها را به نیم خیزی هدایت میکرد اما نه به تمامی، اینها ادامه داشت تا زنگ ازمایش و امتحان به صدا درمی آمد….تو بگودر صوراسرافیل دمیده اند ، بی تفاوت دیگر نمیتوان بود،عذر و بهانه جایش انجا نبود،دو فصل به آخر و “فصل اخر” تازه رسیده بود! ، لاجرم بیدار میشوند آنهم به هزارجبر! وقت کم بود و راه دراز، چه کنیم حالا؟ از کدام راه برویم؟ چگونه برویم؟ با چه سرعتی؟ با چه ابزاری؟ و…دیگران چه کردند؟ برنامه داشتند لابد ! و شروع میکنند… بدون آنکه فکر کنند ثلث آخر،فقط فصل کارنامه است نه برنامه! و این یعنی منطق!چیزی که خداوند ، هستی را به ان زینت داده است .بهتر است یادمان باشد.
پ.ن: همه ی آدمها کارو زندگیشان فصل دارد، ما نیز!و اگر میبینید سازمان و نهاد و اداره و وزارتخانه و خیلی جاها مدام برنامه می ریزند و به جایی نمیرسند،شاید فقط برای این باشد که حضرات روسا و وزراء، فصل “کارنامه” را با ” برنامه” اشتباه گرفته اند.
سلام
یاد به پایان رسیدن دوره سوم انجمن کتابداری خودمون افتادم. سه سال سریع گذشت. فعلا که دوره جدید شروع شده و سه سال این دوره هم مثل چشم بر هم زدنی تموم میشه. امید که این دوره از انجمنمون ثلث آخر کارنامه درخشانی داشته باشه