و سر انجام به خيالم امد!
سال 80/ برای یک دوست نوشته شد تابستان بود…عصر بود و لحظات نارنجی رنگ غروب…از پنجره حياط را نگاه می کنم و درخت انار را….پيچکی خيال انگيز ،جان سرد نرده …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
سال 80/ برای یک دوست نوشته شد تابستان بود…عصر بود و لحظات نارنجی رنگ غروب…از پنجره حياط را نگاه می کنم و درخت انار را….پيچکی خيال انگيز ،جان سرد نرده …
Read More