از میان کاغذها بر باد رفته
تمام روز را پشت پنجره بودم. یا سیگار گوشه ی لبم بود و یا استکان چای میان دست هایم. با این دو تا گرم میشدم. همسایه ها پول گازوییل را …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
تمام روز را پشت پنجره بودم. یا سیگار گوشه ی لبم بود و یا استکان چای میان دست هایم. با این دو تا گرم میشدم. همسایه ها پول گازوییل را …
Read Moreدوم مرداد هشتاد و هفت بود،پایتخت ام القرای جهان اسلام دست کمی از روستاها نداشت،روزانه برق طهران در همه جا چندین ساعت مرده بود!مثل انوقت ها که برقی نبود و …
Read More