“سیاست”ی که پوست شده بر تنمان!

سیاست در این ملک و مملکت حقیقتا مثل پوست به تن و بدن همه چسبیده است،و چگونه نچسبیده باشد هنگامی که تمامی عرصه های خصوصی  و اجتماعی و ذهنی و عاطفی شما در سوال و جواب دائم( و البته با تحکم از جانب سیاست است) ؟! چگونه میشود از آن رها شد هنگامی که  تعریف بخشی از سیاست میشود ” تظاهرات” به  انچه حاکمان و دولتیان ثواب و صحیح میدانند و شما مکلف میشوی به انجامش!؟ چگونه میتوان از سیاست گذشت هنگامی که  رخت تنت سیاسی میشود! و ریش و زلفت میتواند ” دولت” بر باد  ده!!!  باشد…چگونه میتوان رها از سیاست شد هنگامی که مصلحت های کوچکی چون رعایت شان

مسولین!!! تو را از نقد  بر حذر داشته و  حقیقت های  بزرگ قربانی شود، چگونه میتوان بی دغدغه سیاست در جهان ادبیات غوطه خورد هنگامی که مولفان و نویسندگان ادبیات به حکم سیاست ! گاهی محو و گاهی مجال ظهور پیدا میکنند… چگونه میتوان بی سیاست، روزی  را به شب رساند آنهم هنگامی که آب خوردن یا نخوردن شما ،اعتراض یا سکوت شما ، ایستادن یا رفتن شما،خندیدن یا گریستن شما، خوابیدن یا بیداری شما، تعجیل یا صبوری شما، تحقیق یا تقلید شما، اعتراض یا احترام شما ، عشق ورزی یا نفرت شما، نقد یا مدح شما، چشم بازکردن و یا بستن شما، و حتی  فهمیدن یا نهمیدن شما ،میتواند به هزار راه سیاسی تفسیر شود؟؟؟! اینها و خیلی بیشتر از اینها که همه ما به تجربه دیده ایم و لمس کرده ایم  ، سیاست را مثل پوست به تن ما چسبانده است و چه بخواهیم و چه نخواهیم هر فعل و گفتار سلبی و ایجابی که از ما صادر شود قابلییت تفسیر سیاسی دارد، حتی اگر در آسمان هفتم خیال ، نه به خواب و نه به رویا قصد و هدفی سیاسی در میان نباشد.  پس ما لاجرم و ناگزیریم از ورود به عرصه سیاست ،حتی اگر به دل ذره ای ارادت به این حوزه نداشته باشیم!

باری

1.گاهی که از سیاست مینویسم، گاه به گاهی ست ناخوشایند، یک جور تقدیر است ،اوضاع اگر جور دیگر بود و سیاست مثل پوست به تنمان نچسبیده بود  ابدا ضرورت نداشت و باید سیاست را به سیاست ورزان محول میکردیم .

2. گاهی که از سیاست مینویسم صرفا به عنوان مشاهده گر حرف میزنم، نه کنشگر، مشاهده گری که تفسیر خود را دارد،تحلیل خود را مینویسد، وگرنه هیچ عنصری در حوزه سیاست و هیچ تئوری و هیچ دسته و گروهی دلم را قطعا نبرده است ،گرچه بی دل نمیتوان بود! اما برای من سیاست و سیاست ورزان فقط تا هنگامی توجیه مثبت دارد کارشان ،که بر اساس رفتارهایشان جامعه معتدل تر باشد و سازوکار دولت و حکومت و قدرت و ثروت  و مردم و جامعه و تحولات و  مسائل اینچنینی که زمین بازی سیاست محسوب میشود ، بر اساس آرمانهای انسانی چیده و آزادی بیشتر انسان از آن نتیجه شود!

3. گاهی که از سیاست مینویسم فقط برای آنست که به این گفته” سارتر” باور  دارم که{ تاريخ يك ماشين خودكار و بي راننده نيست و به تنهايي استقلال ندارد، بلكه تاريخ همان خواهد شد كه ما مي خواهيم.} و من و به گمانم هر کسی که از سیاست مینویسد چه سیاست ورز است و حرفه اش اینست و چه مانند من از سر ناعلاجی  ، میخواهد که تاریخ  به اجبار بر گرده اش ننشیند و به همان راهی برود که او میخواهد و ما میخواهیم!

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *