خدا بیامرزد پدر صلوات فرست را!

نهم اذر 87/ رفته بودیم که مثلا بعد از چند سالی یک نمایش ببینیم ولی نشد از بس که این مملکت یک بام و هزار هوا دارد…

 عصر جمعه است. دقیق 8اذر ماه 87. از سالی که مسعود کیمیایی قهرمان فیلم “ضیافتش “را لباس مرد قانون !! پوشاند و دیگر نه از فریاد های قیصر خبری بود و نه زرنگی های رضاموتوری و ونه  چاقویدسته سفید ساخت زنجان “سید” در گوزنها ،با خودم عهد کردم که سینمای ایران را بوسیده و کناری گذاشته و هیچ گاه پا به سالن های سینما برای دیدن فیلم های وطنی نگذارم که البته نگذاشته ام در طول این 15 سال. برای اینکه راست تر باشد همه چیز و بی پرده تر باید بگویم که در این 15 سال تنها 2 فیلم دیگر را در سالن های سینما دیدم. یکی سگ کشی بیضایی و  دیگری لیلی با من است تبریزی!

بار سوم که قصد میکنم به سینما بروم ان هم به اصرار یک عزیز همین عصر دیروز بود. از میان فیلم ها ی مملو از  لوده گی و مسخره گی وعده کردیم که میهمان “دعوت” حاتمی کیا شویم. سینما ازادی اولین انتخاب ماست. ….. فقط دو سانس قبل از ظهر دارد و یک سانس هم 10 شب! اما برای فیلم هایی نظیر { چارچنگولی} ،{خواستگار محترم} و… از خروسخوان تا بوق سگ سانس و فرصت دیدن بود! و اتفاقا صفی هم بود از مردم هنر شناس و هنر پرور!!  که با حضور پرشورشان!! نمی گذاشتند تا لوده گی عامیانه که به غلط جای طنازی عاقلانه را گرفته است در این مملکت  گرفتار حزن و محنت!! شود و خدای ناکرده ستاره گان و کارفرمایان و تهیه کنندگان آن لوده گی ها متضرر شوند! از همان چینش سانس ها و صف ها میشود پی برد به خیلی چیزها که همه را درز میگیرم….خلاصه رفتیم به سمت سینما عصر جدید …صفی بود برای فیلم {چارچنگولی} که بیا و ببین! گذر کردیم و راهمان کج شد به سمت تئتر شهر. خبر داشتیم که فرهاد اییش ” کرگدن” اوژن یونسکو را برده روی صحنه و یکی دیگر “خواستگاری” انتوان چخوف را و یکی دیگر هم نمایشی از یوجین اونیل را کار کرده است. خیلی مشعوف بودیم. که خلاصه اگر شانس همراهمان نبود برای دیدن ” دعوت” حاتمی کیا اما اقبا لمان بلند است که حالا “کرگدن” اوژن یونسکو را میبینیم.ایستادیم پشت سر چند نفری که جمع شده بودن جلوی بلیط فروشی. صف سریع پیش میرفت. خوشحال بودیم از این بابت. یکی مانده دست کردیم میان جیبمان و 12000 تومان اماده کردیم. رسیده و نرسیده پول را فرستادیم داخل و گفتیم: ” کردگدن”…خبری نشد. دوباره  گردنمان را اوردیم پایین و گفتیم: ” کرگدن” …دیدیم طرف با شصت!! مبارک اشاره میکند به شیشه! نگاه کردیم. { به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام محمد تقی (ع) نمایش های تئاتر شهر….} فهمیدیم اوضاع از چه قرار است. امدیم عقب و دیدیم همه مثل ما حیرانند. با خودمان گفتیم این سالن تئاتر و ان سالن سینما یک وزیرو یک وزارت دارد! چرا یکی باز است در همین روز و یکی بسته؟ و جالب اینکه ان که موجب خنده و ریسه و مملو از لوده گی بود هیچ محدودیتی بابت این مناسبت ،نداشت! اما انکه شاید ادم را کمی به فکر فرو میبرد به صورت شدیدالحنی درز گرفته شده بود! در عجب شدیم از سیاست و ایضا کیاستی!! که در این وزارت ارشاد میرود اما نداستیم که معنی باز بودن سالن های سینما و فیلم های مملو از لوده گی و مسخره گی و اجرا نشدن چند نمایش کلاسیک در چنین روز و چنین مناسبتی کدام معنی و کدام گزینه زیر را دربر میگیرد:

الف: خنده وریسه رفتن در چنین روز و مناسبتی  بلامانع اما دیدن یک نمایش و اندکی فکر کردن مانع شدید دارد!!

ب: از انجا که ارشاد اصولی، ارشاد غیر مستقیم!!! است و مستقیمم ارشاد!!!! کردن نتیجه خودش را پس داده ،تصمیم گیران و مسولان وزارت فخیمه ارشاد با ممانعت از اجرای چند نمایش کلاسیک  به طور شدیدا نامحسوس و یواشکی! شما را ارشاد میکنند که به دیدن همان فیلم های مملو از لوده گی بروید.حتی اگر در روز شهادت یکی از معصومین (ع) باشد.

پ: تصمیم گیران و مسولان وزارت فخیمه ارشاد چون خوب میدانند عصرهای جمعه همینجوری هم حال ادم را میگیرد و این مساله از زمان مدرسه برای احاد مردم یک مساله حقیقتا لاینحل بوده !!!و حالا مسولان این وزارتخانه دریافته اند که مردم نیاز به تفریح و ریسه رفتن دارند، با ممانعت از اجرای چند نمایش و مساعدت در اکران چند فیلم نظیر چارچنگولی! {حتی در سالروز شهادت یکی از امامان همام(ع) } کاری میکنند که شما حتی اگر بخواهید هم یک نمایش جدی ببینید و خدای نکرده حالتان حزن آلود شود، فرصت و اجازه نداشته باشید!! اما این اجازه را دارید که ” چارچنگولی” را ببینید واز لوده گی و مسخره گی به خنده شدید افتاده و تا خانه اتان چارچنگولی بروید!

*گزینه که بشود ردیف کرد از اینها بیشتر است و به گمان من نه تنها باید برای سلامتی و طول عمر چنین مسولان و تصمیم گیرانی در این وزارتخانه صلوات غراء ! فرستاد بلکه برای اینکه کسی شل نیاید در فرستادن این صلوات ،باید  قبل از هر چیزمحکم تر و بلند تر گفت: ” خدا بیامرزد پدر صلوات فرست را!”

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *