سفر بخیر عزیزم!!!!(2)

روسا از سفر برگشته بودند،28 اردیبهشت87 بود به گمانم، این چند خط را هم انموقع نوشتم …


میروند ،می ایند، سکوت است در اطراف. نه میهمانان لام تا کام میگیویند نه میزبان یا میزبانان ! و راستی میزبان چه کسی بوده است؟ چه کسی از کدام کیسه مایه رفته است ؟ صاحب مجلس چه کسی بوده است؟این میهمانی به کدام حجت عقلی مهیا شد؟ کدام گره از خلق خداوند باز شد؟ مومنینی که بودند در این سفر یا میهمانی

(مدیران محترم از خرد و کلان) از خود پرسیدند ایا که چرا ؟ پرسیدند که میزبان حقیقی کیست؟ جویا شدند که بر سر سفره ی کدام گروه از خلایق نشسته اند؟ پرسیند از بهای میهمانی و چیستی و چرایی؟ مگر مومن بی دلیل گام برمیدارد؟مگر مومن بی علت سر هر سفره ای مینشیند؟ مگر مومن راهی را میرود که اندوخته ای به همراه نداشته باشد؟مگر مومن (انهم مومنی که مسولیت به دوش دارد ) سفری میرود  از کیسه مومنان دیگر که جز سیاحت میوه ای نداشته باشد؟  وشاید همه اینها امتحان است! برای انکه بدانیم مومنان زبانی کیستند و مومنان حقیقی کدامند!

صد هزاران امتحان است ای پسر      هر کرا گوید منم سرهنگ در

نمیدانم..ولی تا انجا که شنیده ام و خوانده ام..مومنین حقیقی نفس نیز جز برای  تقرب به حقیقت نمیکشند و میدانند که  رضایت خالق از راه خدمت خلق میگذرد.!و حال کدام خدمت از این میهمانی و سیاحت برامد؟

این حرف پایان ندارد.نه خودش نه اندوهش.و نه پرسش های پیرامونش. و نه چون و چراهای عقلی و منطقی اش. اما گاه ناگزیریم از سکوت ! ناگزیرم ..ناگزیر! و من بدین دلیل مجمل گفتم و نوشتم تا انکس ،  که تنها یک حرف او را بس است خود حدیث مفصل بخواند و بداند که خداوند بیناست و زندگی به چشم بر هم زدنی پایان می یابد و انگاه ” فمن يعمل مثقال ذره شراً يره” به  تمامی گریبان انانکه فقط به زبان مومن بودند را میگیرد و پرسش های ما در آنجا جولان میدهند!

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *