“خرد” در ذهن و زبان طلبه نظامیه !

هضت پیشرو، یگانه و بی همانندی نظیر ساختن مدارس متعدد نظامیه در سراسر ایران زمین، توسط خواجه نظام االملک وزیر خردمند وپایان بین ایرانی در حکومت سلجوقی، آدمیانی شگفت انگیز و بهت آور در خود داشته و پرورده است.آدمیانی که هر کدام از آنها جهانی بوده اند و هستند و روزو روزگاری نیست که اهل خرد در زمانه معاصر حسرت نخورند که از چه رو این سرزمین در باب عقلjalal و خرد اینچنین کم تحرک و بی تحرک شده است. مدرسه ای که شیخ شهاب الدین سهرودی و امام محمد غزالی در آن تدریس میکنند و دانشجو و طلبه اش سعدی شیرازی است حقیقتا رعب آور و رشک برانگیز است. می گویم رعب آور از آن جهت که حتی تصور نشستن در کلاسی که معلمش سهروردی یا محمد غزالی ست و هم کلاسی آدم سعدی شیرازی، تمام جسم و جان آدمی را متصلب و منقلب میکند و نفس را به شماره می اندازد!

شعر و شاعری در دریافت عرفی ایرانیان گام زدن در دایره الهام و ابهام و ایهام است. یعنی به محض آنکه موضوع سخن شعر و شاعری میشود ذهن و دلمان میرود به سرزمین هایی رازآلود ،اسطوره ای،پر تلاطم و چند بعدی و سرشار از استعاره و کنایه و صنایع ادبی و دلمان هم میخواهد که شاعر دست ما را بگیرد و به سرزمین هایی ببرد که هستی یکسره در تغزل است و کرشمه های جهان بیشتر از درشتی های آن است. و این شاید راه گریز برای مردمانی باشد که در طول تاریخ همواره آرمان های خود را دورتر و دست نیافتنی تر دیده اند.مردمانی که از قافیه و ردیف کنجی ساخته اند نه برای گنج ها بلکه برای رنج هایشان.مردمانی که دنیا و آخرت را چنان با هم میخواهند که خللی به هیچکدام وارد نشود و این مگر نهایت آرمانگرایی بشر نیست؟ مردمانی که به تمامی، مقبول و مقصودشان این است سرانجام کار چنان باشد که مسلمان به زمزم شویندشان و هندو بسوزاند! و این مگر آرمان نیست؟ و حیرت آور نیست؟و ایهام و ابهام ندارد؟ و مگر دور نیستیم؟ در چنین سرزمینی و میان چنین مردمانی ،حق عقل و خردورزی که میانه ای با ابهام وایهام ندارد و بی کنایه سخن میگوید و تن به استعاره نمیدهد و درشتی های آگاهانه را به کرشمه های جاهلانه ترجیح می دهد آنچنانکه باید و شاید گذارده نمیشود. به ویژه در شعر که ابدا انتظار عقل و خردورزی را در فرم و محتوی نداریم و در نهایت حکم میکنیم که: ” شعر است” در چنین شرایطی، شاعرانی که ،سخنان خردپسند میگویند و حق عقل و دانش را رعایت میکنند و از استدلال “پای استدلالیون چوبین بود” نمی گریزند ، البته در اقلیت هستند و ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی یکی از این نادر شاعران است. . سعدی در جایی سخن از عقل و تدبیر می کند که همشهری شهیرش خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی که اگر طرد عقل نمیکند اما آن را یکسره و بدون شرط در خدمت عشق می خواهد و کمترین اظهار نظر عقل در تببین و تفسیر و جهان برنتابیده آن را “فضولی” ! می انگارد:

در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای فضولی چرا کند

نگاه این دو بزرگ به جهان تفاوت های معنا دار داشته و تفسیر آنها از انجام و سرانجام جهان متفاوت است اما انچه عیان است اینست که سعدی شیراز بیشتر و عمیق تر دل به خرد و عقلانیت بسته و راه گره گشایی در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها را مشروط به محترم شمردن خرد می داند و بر نسل کم آگاه ماست که سعدی را دوباره و هزار باره بخواند و نظراتشان را بداند و به کار اندازد که اگر اینچنین نشود روزگار نفس گیر تر خواهد شد. آنچه در این نوشته می آید اشارتی کوتاه است که بعضا هم دلیل ارادت سعدی به خرد و تدبیر خواهد بود و هم نشانه! خردی که رنگ و بانگش را هر روز کمتر در دایره ی زندگی شخصی و اجتماعی خود مشاهده می کنیم.

۱٫عدالت طلبی در سایه خردورزی
در ذهن و زبان سعد ی دادگستر ی و عدالتخواهی همواره اهمیت و اولویت داشته و به همین دلیل بوستان از باب “عدل و تدبیر و رای” آغاز میشود و جایگاه خرد و عقل از آنجا فزونی میگیرد که عدالت و دادگستری بدون خرد اصولا پا نمیگیرد و سعدی تلاش دارد تا نشان دهد آنکه داگستر است لاجرم آگاه تر و آنکه داناتر است قطعا عادل تر! به همین سبب است که از زبان انوشیروان عادل ، هرمز را اندرز می دهد که:
ﮐــﻪ ﺧــﺎﻃﺮ ﻧﮕــﻪدار دروﯾــﺶ ﺑــﺎش          ﻧــﻪ در ﺑﻨــﺪ آﺳــﺎﯾﺶ ﺧــﻮﯾﺶ ﺑــﺎش

تذکر پادشاهی به ناموری دیگر که درویش باش و…اگر تکیه بر عقل وخرد در ساماندهی امور جامعه نداشته باشد ابدا اخلاقی و عقلانی هم به نظر نمی رسد و درحقیقت انوشیروان عادل صلابت و ماندگاری حکومت را در این نکته عقلانی میداند که حاکمان فقط به اسایش خود فکر نکنند!

و ادامه میدهد که:

ﻧﯿﺎﺳﺎﯾﺪ اﻧﺪر دﯾـﺎر ﺗـﻮ ﮐـﺲ             ﭼــﻮ آﺳــﺎﯾﺶ ﺧــﻮﯾﺶ ﺟــﻮﯾﯽ و ﺑــﺲ
ﻧﯿﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻧﺰدﯾـﮏ داﻧـﺎ ﭘﺴـﻨﺪ            ﺷـــﺒﺎن ﺧﻔﺘـــﻪ و ﮔـــﺮگ در ﮔﻮﺳـــﻔﻨﺪ”

۲٫ مقام و منصب در گرو عقل و خرد
رابطه و خویشاوند سالاری متاسفانه سهل ترین ،سریع ترین کم هزینه ترین راه رسیدن به مقام و منصب در روزگار ماست و از اینست که فریادمان به آسمان است که کارها پیش نمیرود چرا که در چنین سامانه ای برای صعود و بالارفتن نیاز به عقل و خرد نیست. کمترین بسته گی خونی و یا نشست و برخاست شما را به مناصب رویایی میرساند اما در هفت صد سال قبل سعدی شیراز به ما نشان داده که برای منصب نشینی، پیشتر باید خرد و دانایی ملاحظه شود.

ﺑــﻪ عقلش ﺑﺒﺎﯾــﺪ ﻧﺨﺴــﺖ آزﻣــﻮد           ﺑــﻪ ﻗــﺪر ﻫﻨــﺮ ﭘﺎﯾﮕــﺎﻫﺶ ﻓــﺰود

۳٫ سیاست و تدبیر
حضرت سعدی دایره عقل و تدبیر را، هم در ساحت زندگی فردی دنبال میکند و هم اجتماعی. هم برای عوام لازم میداند و هم برای حاکمان و سیاست پیشه گان و راه ظفرمندی بر دشمنی که ستیز آغاز میکند را هم تدبیر میداند. شمشیری که دانایان را در مصاف با دشمنان به کار می آید اول تر از همه “تدبیر” است که اگر درست استفاده شود هزاران مرتبه کارآمد تر از شیهه و شمشیر خواهد بود :

اﮔــﺮ دﺷــﻤﻨﯽ ﭘــﯿﺶ ﮔﯿــﺮد ﺳــﺘﯿﺰ        ﺑــﻪ ﺷﻤﺸــﯿﺮ ﺗــﺪﺑﯿﺮ ﺧــﻮﻧﺶ ﺑﺮﯾــﺰ

۴٫ تجربه و خرد
اینکه بخشی از معنا و جوهر عقلانیت از تجربه نشات میگیرد و تجربه میتواند نشانه باشد برای خردورزی، مساله ایست که از دید شیخ اجل پنهان نمانده است . گرچه ما در روزگاری نفس میکشیم که شکاف و گسست نسل ها ما را از نیاکان خود دور کرده است و تجربه ی نسل ها در حداقل ممکن به نسل های دیگر منتقل میشود و به همین دلیل همواره گرفتار تکرار و دوباره کاری میشیوم و بارها سرمان به سنگ سخت واقعیت میخورد و قصه مکرر میشود.
اما سعدی به روشنی نشان میدهد که بهروزی در جامعه و زندگی برای نسل جوان تر آنگاه دست یافتنی میشود که اینها را فراموش نکنند:

زﺗـــﺪﺑﯿﺮ ﭘﯿـــﺮ ﮐﻬـــﻦ ﺑﺮﻣﮕـــﺮد                 ﮐـــﻪ ﮐـــﺎرآزﻣﻮده ﺑـــﻮد ﺳـــﺎﻟﺨَﻮرد
درآرﻧــﺪ ﺑﻨﯿــﺎد روﯾــﯿﻦ ز ﭘــﺎی                  ﺟﻮاﻧﺎن ﺑـﻪ ﻧﯿـﺮوی و ﭘﯿـﺮان ﺑـﻪ رای

۵٫ واقع بینی و صراحت
سعدی یک مشاهده گر واقعی است که در بیان مختصات زندگی انسان، پای در راه افراط و تفریط نگذاشته و سعی در منزه جلوه دادن آدمی ندارد و زندگی و حوادث و عواطف را همانگونه که در شان آدمیان است بیان میکند یعنی صریح و واقع گرایانه ، نه در شان فرشته گان و آرمان گرایانه . و این صراحت و واقع بینی وقتی دل نشین و ذهن گیر میشود که گوینده به صلاح تدبیر و خرد مسلح باشد وگرنه جان به در بردن از معرکه واقع بینی و صراحت در جامعه ای که همه چیز را در لفافه می پسندد و صراحت را به “رو” داری و گسترش شر تحویل میکند ابدا کار ساده ای نیست! در جامعه ای که پرده نشین است و پرده دار میخواهد ،پرده دران اگر تدبیر نداشته باشند هم گرفتار تهدید میشوند و هم تحدید. سعدی در این زمینه نیز شاعری یگانه است که پرده دری میکند اما به قوت تدبیر ، مختصات واقعی بشر را نشان میدهد در سایه خرد انچنانکه به قول استاد عبدالحسین زرین کوب سعدی به گناه نیز رنگ اخلاق بخشید. عبدالحسین زرین کوب در کتاب ” با کاروران حله” بر صراحت و بی پروایی سعدی در مقام بیان صحه می گذارد و مینویسد: ” …تفاوت سعدی با ملامت‌گران و ریاکاران و دروغ‌گویان این است که سخنش مثل «شکر پوست‌کنده» است. نه رویی دارد و نه ریایی. اگر لذت گرم گناه را به جان می‌خرد دیگر گناه سرد بی‌لذت دروغ و ریا را مرتکب نمی‌شود. راست و بی‌پرده اقرار می‌کند که زیبایی در هر جا و هر کس باشد قوت پرهیزش را می‌شکند و دلش را به شور و هیجان می‌آورد” و دلیل این صراحت را هم اینگونه بیان میکند که: ” سعدی هم استاد رموز عاشقی است و هم آموزگار تقوا و خردمندی” و به واقع باید پذیرفت که هنوز که هنوز است جامعه ما خواسته یا ناخواسته با پرده نشینانی که هزار فسق و فجور میکنند کمترین مشکلی ندارد اما با پرده درانی که آنها را بر دایره میریزند هزار مشکل دارد آنهم مشکل اساسی! و آنکه صراحت دارد اگر تدبیر نداشته باشد گردنش لایق شمشیر میشود!
واقع بینی مبتنی بر خردورزی شیخ، گرچه به زبان ایشان مکرر جاری شده است اما شاید در این ابیات که در باب هفتم بوستان آمده است نیز رایحه ای هوش ربا به مشام علاقه مندان برساندکه در هفت قرن پیش تر، این حکیم ایرانی کجا را رصد کرده که اینچنین عاقلانه و مودبانه و واقع گرایانه سخن گفته است:

به دهقان نادان چه خوش گفت زن         به دانش سخن گوی یا دم مزن
مگو انچه طاقت نداری شنود                  که جو کشته ، گندم نخواهی درود
چو دشنام گویی دعا نشنوی              به جز کشته ی خویش ندروی
مگوی و منه تا توانی قدم                     از اندازه بیرون و ز اندازه کم

۶٫ اصلاح گری و اصلاح طلبی
سعدی همانگونه که مصلح الدین است یک اصلاح طلب و اصلاح گر اجتماعی نیز به حساب می آید . اصلاح گری که منتظر نمی نشیند و تن به قضا و قدر نمیدهد و از مسولیت سر باز نمیزند. اصلاح در نزد سعدی به صراحت همنشین تدبیر است :

سخن در صلاح است و تدبیر و خوی       نه در اسب میدان و چوگان و گوی

آنچه به تمامی در بوستان در باب ها گوناگون نظیر ” احسان” ، ” تواضع” ، ” قناعت” ، “تربیت” و ” عافیت” نوشته شده اگر سر اصلاح نداشته باشد پس به چه دلیل آمده است؟ آیا سعدی از جایگاهی مقتدرانه با مخاطب سخن میگوید؟ آیا سعدی داری قدرت و ثروتی بود که مخاطب را مجبور به پذیرش رای و نظراتش کند؟ اگر جواب اینها و نظیر این پرسش های منفی باشد که هست تنها یک هدف میماند که آنهم اصلاح است. اما قضیه به هدف ختم نمیشود و مساله پذیرش به میان می آید که چرا در هفت قرن رونق این روایات و حکایت مصلحانه کم نشده است؟ آْیا تنها به بانگ و رنگ کلمات بسته گی دارد؟ آیا چون فصیح و بلیغ است توان پایداری در برابر زمان را یافته است؟ فرح نیاز کار معتقد است : ” سعدی به عنوان دانای کل و حکیم آگاه، خرد جمعی را مخاطب قرار می‌دهد” اگر این نگاه را بپذیریم آنوقت گریزی از آن نداریم که جاری بودن خرد و دانایی را در روایت ها و حکایت های سعدی پذیرا باشیم .در حقیقت مولفه ممتاز اصلاح گری و اصلاح طلبی سعدی خردورزی اوست که آن حکایت ها و اشعار را همچنان زنده و تازه نگه داشته است و حقیقتا کدام یک از این آفریده ها بوی مانده گی و کهنه گی میدهد؟

چو بینی یتیمی سرافکنده پیش         مده بوسه بر روی فرزند خویش
یتیم ار بگرید که نازش خرد           وگرخشم گیرد که بارش برد؟
***
تنی زنده دل خفته بر زیر گل             به از عالمی زندهٔ مرده دل
***
بسا زورمندا که افتاد سخت          بس افتاده را یاوری کرد بخت
دل زیر دستان نباید شکست           مبادا که روزی شوی زیر دست

۷٫ نظامیه ،تجربه های سفر و ریشه های خردورزی
به گمان نگارنده ریشه های خرد ورزی و ممتاز بودن دانایی و عقلانیت در تحلیل و تفسیر جهان از جانب سعدی البته در مرحله اول بسته گی تام و تمام با جان و ذهن روشن و آگاه و حقیقت جوی سعدی دارد اما از دو عنصر بیرونی نباید به ساده گی گذشت که حتما آن حضور خودجوش را تشویق و تقویت کرده است:یکی حضور در نظامیه بغداد و دیگری سفر و تجربه اندوزی!
سعدی گرچه جانی مستعد برای دریافت و پرداخت جهان داشته است اما نباید حضور او در یکی از مراکز علمی زمانه ی خودش را ناچیز انگاشت. میتوان متصور بود که سعدی به عنوان طلبه ای حقیقت جو پا به حوزه ای گذاشته است که خواه ناخواه گفتگو بر سر عقل و خرد در آن کم نبوده! و قطعا از بحث های کلامی ،منطقی و فلسفی بهره مند شده و پی به حساسیت خردوزی برده است. سعدی از نام آوران “مدرسه” دیده است و دشواری احتجاج و استدلال و سودمندی آنها را دریافته است گرچه همشهری شهیرش (حافظ شیرازی) این راه را نرفته و آن را واجد ارزش زیادی هم نمیداند و گفتگوی عقلانی را به قیل و قال کاهش داده و البته خدمت معشوق و می را ترجیح میدهد:

-از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت        یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم

اما حقیقتا اگر حافظ شیرازی نیز چند صباحی به جای معشوق و می خدمت استاد و درس و مشق میکرد و قیل و قال علمی و عقلانی را تحمل می نمود ما اکنون با حافظی دیگر رو به رو نبودیم؟!
دوم سفرهای سعدی است که تجربه های بسیار برای او به همراه داشته است. آنچنانکه گفته اند شیخ مصلح الدین به بغداد و سوریه و لبنان و روم و حجاز و حتی شمال آفریقا سفر کرده است. بعضی دیگر نیز از در انکار در آمده و اینها را افسانه خوانده اند اما حقیقت اینست که هیچ کدام از اینها و اینکه سعدی به چه میزان سفر کرده است حائز اهمیت نیست بلکه انچه اهمیت دارد خود سعدی است که حتی اگر چند سفر کوتاه هم داشته ولی به دلیل هوش و نبوغ بهره های فراوان گرفته که در دریافت و تببین جهان از نگاه او موثر افتاده است. وگرنه چه بسیارند مسافران هر روزه که کمترین بهره از سفر نمی برندو اندک هستند افرادی که تنها با یک دو سفر آبدیده و پخته تر میشوند. سعدی به دلیل سفر و شراکت در تجربه های مردمان دیگر نمیتواند چشم بر عقل و خردورزی بدوزد و تایید و تکرار مستمر خرد و عقلانیت در نظم و نثر سعدی یکی به همین دلیل است. کسی که دنیا دیده میشود ناخودآگاه از آرمان های متصلب دور شده و حداقل در سپهر زندگی جمعی رای عقل و خرد را برای ماندگاری و پایداری برتر از قضا و قدر میداند.مصرع “بسیار سفر باید تا پخته شود خامی” البته لقلقه زبان ماست اما ترجیح جامعه تقدیرگرا نشستن و نظاره کردن و پذیرفتن است! چرا که سفر رنج دارد و از آن مهم تر،با دیدن تجربه ی جوامع دیگر شاید سقف آرمان های متصلب ترک بردارند. پس به خانه ماندن و عافیت طلبی رونق می گیرد. نشستن و ماندن و آسمان را به زمین بافتن و متخیل شدن و در تخیلات پهلوانی کردن البته خرج ندارد!

در خاتمه:
هنوز و هنوز بیشتر از اینها میتوان در باره محترم بودن “خرد” در ذهن و زبان سعدی نوشت اما این نوشته مجال بیشتر ندارد و تنها برای مرتبه آخر به جهت نشان دادن ارزش خرد و عقل در نزد مصلح الدین سعدی شیرازی پاره ای از رساله “عقل و عشق” این حکیم خردگرا می آید و نگارنده امید دارد که خوانندگان به این گفتگو دامن بزنند و از تدبیر و عقل در نزد او سخن بگویند تا جامعه رنجور و کم بهره از دانایی به مدد معجزات عقل جانی بگیرد و مردمان فارغ از قیل و قال خورش و پوشش همان بخواهند که خواجه خواسته است یعنی یکدم خدمت معشوق و می کنند!

و اما جایگاه عقل در رساله “عقل و عشق”
“.. عقل با چندین شرف که دارد نه راهست، بلکه چراغ راهست و اول راه ادب طریقت است و خاصیت چراغ آن است که به وجود آن راه از چاه بدانند و نیک از بد بشناسند و دشمن از دوست فرق کنند و چون آن دقایق را بدانست بر این برود که شخص اگر چه چراغ دارد تا نرود به مقصد نرسد…”

درباره جلال حیدری نژاد

دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه تهران، دلبسته ی فرهنگ ،اجتماع و آدمیزاد. مینویسم تا " نادانی" خودم را روایت کنم، نه بیشتر!

مشاهده همه مطالب جلال حیدری نژاد →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *