“سیاست”ی که پوست شده بر تنمان!
سیاست در این ملک و مملکت حقیقتا مثل پوست به تن و بدن همه چسبیده است،و چگونه نچسبیده باشد هنگامی که تمامی عرصه های خصوصی و اجتماعی و ذهنی و …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
سیاست در این ملک و مملکت حقیقتا مثل پوست به تن و بدن همه چسبیده است،و چگونه نچسبیده باشد هنگامی که تمامی عرصه های خصوصی و اجتماعی و ذهنی و …
Read Moreسیزده مرداد هشتادو هشت بیست و پنجم فروردین 88 از اسمان شهر برف و باران میبارد/شدید/زمستان بعد از رفتن دمی بازمیگردد عربده ای میکشد و شکوفه ها از ترس سکته …
Read More25فروردین هشتادو هشت/ نمیدانستم …جریان نرگس را نمیدانستم …درست در لحظاتی مشغول نوشتن این مطلب بودم…نرگس در میان باران و برف تصادف میکند و ما نمیدانستیم..چهار یا پنج ماه بعد …
Read Moreشنبه/23 خرداد هشتادو هشت/یک روز بعد از روزی که صندوق های رای چپه شد! رادیو تا صبح آمار داد و مسیرتاریخ آنروز عوض شد… چشم بر هم نگذاشته ام تمام …
Read Moreچهارشنبه شانزدهم اردیبهشت 1388 دوباره سفر..دوباره جاده…همیشه میخواند چیزی مرا..اما این بار میروم که غبار روبی کنم اززیباترین خاطرات دوران کودکی،شیرین ترین لحظات نوجوانی،…دوباره سفر…سفر که نه اما میروم که …
Read Moreعمر این چند خط را در ذهن ندارم ولی بیشتر از یکسال ندارد..گرچه امورات دستمال و پاچه به اندازه عمر ادم است! نا مه ی یکی از رجال طراز اول …
Read Moreبیست و سوم بهمن هشتاد و هفت 1. همیشه همین است . همیشه حشراتی هستند که خبر می برند وخبر می اورند،سرد می برند و داغ می اورند، کلاه می …
Read Moreیکشنبه چهارم آذر 1386 هر روز به زورمیرم محل کارم.نه حالی نه انگیزه ای. از صبح باید حرص بخوری تا دم غروب. کل کل با نو رسیده هایی که فک …
Read Moreیکشنبه ای در اواخر سال هشتاد و هفت و من بی حوصله تر از همیشه..مثل یک عدد! سه کتاب بیشتر دم دستم نیست.یکی روز نوشت پیتر دراکر،یکی سنت روشنفکری در …
Read Moreپنجشنبه بیست و نهم اسفندهشتادو هفت، همه جا حرف انتخابات کذایی ست،حرف های دیگر شنیده نمیشوند، تو رای میدهی؟ فلانی رای میدهد؟ چرا رای ندهیم؟ چرا بدهیم؟…حرف و حرف و …
Read More