وقتی فدریکو گارسیا لورکا سبز شد
سبز، تویی که سبز میخواهم،/سبز ِ باد و سبز ِ شاخهها/اسب در کوهپایه و/زورق بر دریا. سراپا در سایه، دخترک خواب میبیند/بر نردهی مهتابی ِ /خویش خمیده/سبز روی و …
Read Moreدست نوشته های بی سرانجام در باب آنچه دل یک آدم را چنگ میزند
سبز، تویی که سبز میخواهم،/سبز ِ باد و سبز ِ شاخهها/اسب در کوهپایه و/زورق بر دریا. سراپا در سایه، دخترک خواب میبیند/بر نردهی مهتابی ِ /خویش خمیده/سبز روی و …
Read Moreگیجم..شاید خسته..بی هیچ حوصله ای…میچرخم میان رستورانی که به روزگاری نه چندان دور خانه ای بوده است سرو صاحب دار و حالا شده است تجارتخانه…باغش خواستنی ست…کمی سردم شده است…خدای …
Read More